محل تبلیغات شما
در اينجا قصد داريم به بررسي نمونه هايي از تجدد حيات در انسان بپردازيم. براي قرنهاست كه مرگ به صورت رازي براي انسانها باقي مانده, هر چند افرادي كه تا چند قدمي مرگ پيش رفته و به زندگي بازگشته اند, آنچه را كه در چنان شرايطي ديده اند براي ديگران باز گو نموده اند. از آن جمله يك نور درخشان ويا دورنمايي زيبا و دل انگيز بهمراه ارواح خويشاوندان اينها همه صحنه هايي بوده اند كه حين توصيف مرگ از آنها سخن به ميان آمده است. بسياري از افرادي كه به نحوي معجزه آسا از مرگ رهايي يافته اند , ضمن توجيه وضعيت خود در آن شرايط بحراني , حالتي شناور در فضا را توصيف مي كرده اند . امروزه مسئله” جهان پس از مرگ” شايد بيش از گذشته ملموس بنظر مي رسد. چرا كه با استفاده از تكنولوژي پيشرفته در بسياري موارد , پزشكان توانسته اند قلب از كار افتاده اي را بكار اندازند و فشار خون را دوباره برقرار سازند. بهمراه ” تنفس مصنوعي” افرادي كه در گذشته نه چندان دوري مرده تلقي مي شدند , امروزه با كمك گرفتن از تكنيك پيشرفته قادرند به زندگي زميني خود ادامه دهند. به اين ترتيب تعداد آنهايي كه تجربه ي لحظات احتضار را داشته اند روز بروز افزايش مي يابد و ما تنها كاري كه مي توانيم بكنيم , گوش كردن به گفته ها و تجارب ايشان است. حا ل به بررسي نمونه اي از اين تجربه مي پردازيم , اين نمونه را از زبان نويسنده مايكل- بي - سابوم و فرد تجربه كرده بازگو مي كنم.
اكثر آنهائي كه تجربه اي در مورد تجارب نزديك به مرگ داشته اند دريافتن لغات صحيح , جهت توصيف آنچه برايشان روخ داده دچار اشكال بوده اند. همه ي آنهايي كه چنان حالتي را تجربه كرده بودند, اظهار داشتند كه تمام وقايع در يك شرايط بدون زمان رخ داده . ” مثل اين بود كه در يك وضعيت معلق بسر مي بريد.” ” نمي توانم زماني براي آن ما جراها و مد تشان قائل شوم. مي توانست كلاً يك دقيقه با شد.”   ” هيچ نوع اندازه گيري زماني امكان پذير نبود . نمي دانم يك دقيقه بود يا 5يا10 سا عت.” يكي مي گفت : ‍ْ‎‏‘ آن صحنه همان اندازه واقعيت داشت كه هم اكنون من و شما اينجا نشسته ايم و با هم صحبت مي كنيم.‘
حالتي را كه ايشان تجربه كرده بودند از نظر خودشان يك تجربه مرگ تلقي مي شد. آنها فكرمي- كردند كه مرده اند, و يا در حال مرگ هستند. اين حس مردن در ايشان در ابتداي وقوع چنان حالتي بنحوي قوي ايجاد مي گرديد. در بسياري از موارد بيهوشي فيزيكي در اثر يك واقعه ي ناگهاني و غير قابل انتظار پديد مي آيد. واقعه اي نظير توقف كار قلب. يكي از اهالي جورجيا كه در سال 1969 با چنان وضعي مواجه گرديده بود اظهار داشت :
فكر مي كنم كه براي مدتي مرده بودم گمان مي كنم روحم از بدنم براي لحظاتي جدا گرديد. اگر اين را مرگ مي نامند, چيز بدي نيست. از همه بيماران در مصاحبه , احساس اصليشان از آن لحظات سئوال شد واينكه در آن شرايط , آرامش و امنيت بر آنان مستولي بوده , يا نا آرامي و درد و رنج. اين تضاد بين درد فيزيكي بدن و حالت بدون درد ناشي از وضعيت تجربه در شرف مرگ , توسط يك بيمار 46 ساله طي دومين حمله قلبي اش در ژانويه 1978 چنين توضيح داده شد:
طي آن لحظات همه چيز زيبا بود , هيچ نوع آسيبي , در واقع در هيچ جاي بدنم احساس نا راحتي و درد نمي كردم مي توانستم وضع را ببينم ولي هيچ حس دردي در ميان نبود. پس از بهوش آمدن حس درد در من پديدار شد. البته بيشتر مي توان آن را نوعي احساس سوزش ناميد. شك الكتريكي ( كه با عث بكار انداختن مجدد قلب مي شود ) سينه مرا سوزانده بود و چند جاي آن تاول زده بود. ولي در مواردي بيمار نوعي احساس غم نيز داشته كه ناشي از تلاش سايرين براي زنده نگه داشتن او بوده , يك زن خانه دار 37 ساله اهل فلوريدا- بي اعتقاد به مسائل جهان پس از مرگ- تجربه ي لحظات در آستانه مرگ از موقعي كه 4 سال بيشتر نداشت را تعريف مي كند.
در آن هنگام وي دچار عفونت مغزي شده بود . طي مدتي كه در حال بيهوشي به سر مي برده و از ادامه ي زندگي اش قطع اميد شده بود بياد مي آورد كه از نقطه اي نزديك سقف اتاق به مادرش مي نگريسته آن هم با احساسي به اين صورت :
بزرگترين چيزي كه به خاطر دارم احساس غمگيني ام بود آن هم بدان دليل كه قادر نبودم به مادرم بگويم كه من حالم خوب است و وضعم رو براه. مي دانستم كه در شرايط خوبي هستم ولي نمي دانستم كه چطور آن را برايش توضيح دهم. همه ي آنهايي كه با ايشان مصاحبه بعمل آمده و تجربه اي در آن شرايط ديد جسم خود شرح داده اند .
 آنها احساس مي كردند كه بخش اصلي تشكيل دهنده شان از بدن جدا گرديده و همين قسمت بوده كه توانسته اشياء و تصاوير محيط را تماشا كند در اين مورد يك كارگر ساختماني 54 ساله كه در سال 1976 دچار حمله قلبي شده بود چنين نقل ميكند:
متوجه شدم كه بدنم آنجا روي تخت دراز كشيده است و مرده بنظر مي رسد . هيچ دلم نمي خواست كه بسوي آن برگردم . 93% از بيماران مصاحبه شده وجود خود را در آن شرايط چيزي غير عادي و نامرئي بيان مي كردند . يك مرد آتش نشان اهل فلوريداشمالي (48 ساله) كه به حالت اغماء شديد فرو رفته بود: هيچ احساس وجودي حاكي از بودن در جسم خود حس نمي كردم بيشتر شبيه يك روح بود اگر در باره اش فكر كنيد در حالت عادي شما لباسهايتان را كه پوست بدنتان را پوشانده حس مي كنيد ولي آنجا هيچ چيزي نبود , هيچ نوع احساسي از بودن و وجود داشتن.
و اما يك زن خانه دار 60 ساله ي اهل اوهايو كه دوباره حالت نزديك به مرگ را در فاصله ي چند سال از يكديگر ديده بود , مشاهدات مختلفي در اين باره داشته است: طي برخورد اولم من يك وجود فيزيكي بودم, چون بازو هايم را روي دسته ي صندلي به همان صورت مي ديدم. در برخورد دومم نمي دانم كه چطور وضعم را توصيف كنم, مثل آن بود كه دقيقاً حالت شناوري , ولي نوعي حالت سبك شدن را حس مي كردم و هيچ چيز ديدن دورادورم وجود نداشت. هيچ احساسي از نفس كشيدن و يا هر علامت حاكي از زنده بودن در خود حس نمي كردم . 
برگرفته از کتابهای
1- اسرار تجديد حيات در انسان    نويسنده: مايكل ـ بي ـ سابوم
                                             ترجمه: حسن كاتوزيان
2- انسان روح است نه جسد         نويسنده: دكتر رئوف عبيد
                                              ترجمه:  زين العابدين كاظمي خلخالي         

پس از يازده سال دوري

اولین پست اشکان(در مورد روح)

سلااااااااااااااااام من برگشتم.

كه ,مي ,يك ,اند ,هيچ ,تجربه ,كه در ,در آن ,آن شرايط ,نمي كردم ,كه با

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دفاعی علوم تربیتی